یزد پورتال
29 اردیبهشت 1404 - 18:21

یزد، شهری که در زمستان فتنه، بهار آفرید

سفر شهید رئیسی در اوج التهاب، تبدیل به نقطه عطفی برای ملت شد؛ نقطه‌ای که در آن یزد، پایمردی را معنا کرد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم - 22  دی‌ماه 1401، تنها یک تاریخ در تقویم سیاسی ایران نیست؛ بلکه روزی‌ست که یزد، بار دیگر به پیشانی افتخار این ملت بدل شد. روزی که شهید سید ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور مردمی و انقلابی ایران، در میان طوفان فتنه و هجمه‌های رسانه‌ای، به قلب ایران آمد؛ به یزد، شهری که همیشه در بزنگاه‌ها، راه را نشان داده است.

این سفر، فقط یک مأموریت اداری یا برنامه دولتی نبود. نقطه‌ای بود که در آن یک استان، قامت ایستادگی‌اش را به رخ کشید و تمام محاسبات دشمنان را برهم زد. همان زمانی که اتاق‌های فکر معاند، پایان نظام را ترسیم می‌کردند، مردم یزد با قدم‌هایی مطمئن، همه آن نقشه‌ها را زیر پا گذاشتند.

در سرمای سوزان دی‌ماه، در میدان امیرچقماق و در جوار پیکرهای مطهر هشت شهید گمنام، یزد نه یک شهر، که یک ملت بود. از ساعت‌ها قبل، صف‌های پرشور مردم شکل گرفت. چهره‌هایی از نسل‌های مختلف، با دل‌هایی لبریز از ایمان و چشم‌هایی پر از امید، ایستادند. نه فقط برای دیدار یک رئیس‌جمهور، که برای تجدید بیعت با آرمان‌های شهدا، با امام، با رهبری و با خون‌های پاکی این انقلاب را آبیاری کردند.

این صحنه، تجلی غیرت بود؛ شعری بی‌کلام از وفاداری و شاید بهترین پاسخ به تمام آنانی که در پشت پرده‌ها خیال خام براندازی در سر می‌پروراندند. یزد، در آن روز، درس بزرگی به تاریخ داد؛ ملتی که با ایمان زنده است، در برابر طوفان‌های تحریف و تهدید، چون کوه خواهد ایستاد.

میدانی که به کربلا شباهت داشت

امیرچقماق، آن روز تنها یک میدان نبود. میعادگاهی بود که دل‌های مشتاق و عاشق را گرد هم آورد. در زیر پرچم‌هایی که از سال‌ها پیش بر فراز این میدان برافراشته بودند، نسلی دیگر آمد تا بگوید: ما همان راه را ادامه می‌دهیم.

خودروی حامل رئیس‌جمهور شهید، در ازدحام عاشقانی که مسیر را بسته بودند، ساعت‌ها در حرکت بود؛ نه از سر بی‌نظمی، که به نشانه شوق دیدار. همه می‌خواستند لحظه‌ای نگاه او را ببینند. مردی که در میانه میدان، نه پشت درهای بسته که در دل مردم بود.

در آغاز مراسم، وقتی شهید رئیسی به پشت تریبون رفت، میدان امیرچقماق به لرزه درآمد. نه از طنین صدا، بلکه از انفجار شور. شعارهای «لبیک یا خامنه‌ای»، «مرگ بر فتنه‌گر»، «ای رهبر آزاده، آماده‌ایم آماده» یکی پس از دیگری برخاست. انگار مردم، سال‌ها این لحظه را انتظار کشیده بودند تا تمام بغض‌های فروخورده‌شان را فریاد بزنند.

یزدی‌ها نگذاشتند مراسم به یک سخنرانی ساده تقلیل پیدا کند. آن‌ها آمده بودند تا پاسخی بدهند؛ پاسخی به رسانه‌هایی که از سستی مردم دم می‌زدند، پاسخی به شبکه‌هایی که مدام تصویر ناامیدی پخش می‌کردند. اما اینجا، در قلب کویر، از ناامیدی خبری نبود. شعور انقلابی با شور ایمان درآمیخته بود.

اگر کسی آن روز آن‌جا بود، می‌دانست که این مردم نه برای نمایش، بلکه برای حقیقت آمده بودند. آمده بودند تا بگویند: ما نه فقط نظام را می‌خواهیم، بلکه آماده‌ایم برایش بایستیم، بجنگیم و حتی جان بدهیم، همان‌طور که هشت شهید گمنام آن میدان، داده بودند.

سفر شهید رئیسی، پاسخ عملی به جنگ روایت‌ها

سفر 22 دی، بیش از آنکه سفر یک رئیس‌جمهور باشد، یک پیام بود؛ پیامی که دشمنان شنیدند و لرزیدند. شهید رئیسی آمده بود تا نشان دهد در روزهایی که دشمن می‌خواهد مردم را مقابل نظام نشان دهد، راه، اتفاقاً از دل همین مردم می‌گذرد.

وی نه در برج‌های شیشه‌ای، بلکه میان مردم ایستاد؛ بی‌واهمه از تحریم‌ها، تهدیدها، تحریف‌ها. سفر به یزد، در میانه جنگ ترکیبی، نه تنها یک حرکت ساده سیاسی نبود؛ بلکه عملیاتی دقیق، عمیق و راهبردی در جبهه روایت‌ها بود. همان جایی که دشمن با تمام توان وارد شده بود تا «پایان نظام» را القا کند، او آمد تا «آغاز امید» را رقم بزند.

رئیسی خوب فهمیده بود که سنگر امروز انقلاب، دیگر فقط سنگرهای فیزیکی نیست بلکه جبهه‌ای که باید در آن ایستاد، قلب‌هاست. دل‌هایی که دشمن با هزار ابزار به دنبال تسخیرشان است و چه پیامی رساتر از حضور رئیس‌جمهور در میانه میدان، در جوار شهدا، در دل مردمی که رسانه‌ها تلاش می‌کردند تصویر ناامیدی‌شان را بسازند.

حضور او، نه فقط امنیت‌آفرین بود، بلکه عزت‌بخش هم شد، انگار آمدنش مهر تأییدی بود بر وفاداری یزد. آمدنش آرامش بود، اعتماد بود، اتحاد بود. آن هم درست در زمانی که فضای رسانه‌ای، سرتاسر التهاب و سیاهی بود.

یزد نشان داد که فتنه، اگرچه ممکن است فضای مجازی را فتح کند، اما نمی‌تواند دل‌های واقعی مردم را تصرف کند، همان مردمی که در آن روز، در سرمای استخوان‌سوز، آمدند تا بگویند: هنوز هم اگر کسی صادقانه در کنار ما بایستد، ما هم ایستاده‌ایم.

یادش هنوز زنده است... در قاب خاطره‌ها و قلب‌های مردم

سفر تمام شد، جمعیت آرام آرام پراکنده شد؛ پرچم‌ها پایین آمدند، بلندگوها خاموش شدند و میدان امیرچقماق دوباره به سکوت همیشگی‌اش برگشت. اما چیزی در این شهر جا ماند. نه فقط تصویر مردی با عبای قهوه‌ای که لبخند به لب داشت؛ بلکه حس حضوری که فراتر از یک سفر بود.

شهید سید ابراهیم رئیسی از یزد رفت، اما در واقع، همان روز، در یزد ماندگار شد. نه در یک بنای یادبود، که در قلب پیرزنی که اشک‌ریزان گوشه‌ای از عبای او را بوسید، در نگاه نوجوانی که از پشت نرده‌ها فریاد زد: «دوستت داریم!» و در لبخند آن جوانی که میان جمعیت شعار داد: «این راه بی‌تو نمی‌ماند».

وی نه فقط رئیس‌جمهور یک کشور، که معلمی برای لحظات بحرانی بود؛ آمد تا به همه ما بیاموزد که «میدان» فقط واژه‌ای در سخنرانی‌ها نیست. آمد تا ثابت کند که در روزهای سخت، می‌توان به جای کناره‌گیری، دل به دریا زد و به میان مردم رفت؛ نه برای نمایش، بلکه برای اتصال قلب‌ها به حقیقت.

سمت وی، گرچه سنگین بود، اما خودش سبکبال بود. اهل شعار نبود، عمل می‌کرد؛ نمی‌خواست تحسین شود، می‌خواست کار شود و در نهایت، وقتی رفت، نه با بدرقه تشریفاتی، بلکه با بدرقه اشک‌هایی که هنوز هم در هر نگاه مردم یزد برق می‌زند.

رئیسی شهید شد، اما یزد، دیگر مثل قبل نیست، این شهر، حالا یک خاطره زنده دارد؛ خاطره‌ای که در سرمای زمستان 1401 شکوفا شد، اما عطر بهارش هنوز جاری‌ست.

و شاید سال‌ها بعد، کودکی در میدان امیرچقماق بپرسد: اینجا چه اتفاقی افتاده؟ و مادری آرام بگوید: اینجا، جایی‌ست که مردی آمد، و با هم‌صدایی مردم فتنه را شکست و بی‌آنکه بخواهد، جاودانه شد.

یادداشت از فرشاد براتی

انتهای پیام/781

منبع: تسنیم
شناسه خبر: 1892315